خلاصه کتاب:
روزگار همیشه بر یک قرار نمى ماند روز و شب دارد روشنى دارد تاریکى دارد کم دارد بیش دارد دیگر چیزى از زمستان باقى نمانده... تمام می شود بهار مى اید....
خلاصه کتاب:
عهدشکن داستان دختری به نام هلما و پسری به نام شاهرخ هست داستان از نخواستن ها دوری ها شروع می شود هلما دختری که لبریز از آرامش مهربانی وشاهرخ باروحی در هم شکسته از کودکی اش از دست داری که همه روزهای زندگی اش را سیاه کرده و او آمده تا زندگی هلما را مثل خودش کند اما چه معجزه ای می کند عشق وقتی شاهرخ عهد شکنی می کند و...
خلاصه کتاب:
نگار دختر ۲۰ ساله ای که سوار ماشین مرد مسن و پولداری میشه تا تیغش بزنه بی خبر از اینکه اون مرد رئیس یک باند مافیا در دبی هست و میشه سوگلیِ شیخ! اما به محض ورود به عمارت عاشق فواد، پسر شیخ میشه و اونا رابطه عاشقانه و پنهانیشون رو شروع میکنن. همه چیز از اونجایی شروع میشه که شیخ وسط ..... نگار و فواد سر میرسه و….
خلاصه کتاب:
اون جذاب و بزرگ بود. در تموم انگلیس بدترین شهرت رو داشت. با تمام مدلها و بازیگرهای مشهور قرار میذاشت و به یه زنباز شیاد معروف بود. اولین ملاقاتمون توی یه عروسی بود جایی که اون من رو تا بیرون تعقیب کرد. دومین ملاقاتمون منجر به دعوایی بزرگ شد که آخر سر از خونهام بیرونش کردم. سومین ملاقاتمون، وقتی بود که من به یه قرار کورکورانه رفتم. وقتی از اون طرف میز یه جفت چشم آبی آشنا رو که روبروی دوستم نشسته بود دیدم سوپرایز شدم….
خلاصه کتاب:
عاتکه فاخته دختری که قلب بینوایش از فرط تلخیهای سرنوشت، از نطفهی مادر دست و پا گیر میشود و نه کتکهای پدر پای منقلش او را سِقط میکند و نه بیوفاییهای دنیا سَقَطَش… و چه دردی دارد، درد عشقی که به کلکسیون نارساییهای قلبش میافزاید عشقی که به سرانجام میرسد اما نمیرسد…
خلاصه کتاب:
دختری به اسم لیلا که سال هاست در غمی به اسم یتیمی و بیچارگی گرفتار شده، در کودکی مادرش او راه به حال خود رها کرده و برای همیشه رفته، لیلا را خاله ای پیر و مهربانش بزرگ می کند و به او جانی دوباره می دهد، بعد از فوت خاله لیلا تنها می ماند، او برای امرار معاش و فرار از تنهایی دنبال کاری با آبرو و امنیت میگردد! او حالا کاری پیدا کرده که با تمام معیارهایش یکی است ولی عجیب یک جای کار جدید می لنگد و لیلا را کنجکاو می کند…
خلاصه کتاب:
این رمان زندگی سه زوج رو روایت میکنه که هر کدوم در زندگی دیگری تاثیر دارند. جانا و حسام: حسام سال هاست که در پی انتقام برای مرگ خواهرشه و جانا دختری که مثل یک ناجی میخواد برای رسیدن به این انتقام به حسام کمک کنه. نبات و امیرعلی: نبات به بیماری سختی دچار شده و هر آن ممکنه از دنیا بره اون در پی اینه که قبل از مرگ تمام آرزوهاش رو برآورده کنه. نارین و حسین: دو جوان روستایی که در یک نگاه عاشق هم شدند اما این عشق ممنوعهای بیش نیست و آتش این عشق قراره همه رو تا سالیانِ سال بسوزونه! در آخر برای هر یک معجزهای رخ خواهد داد.. معجزهای به نام تو!
خلاصه کتاب:
در مورد یه دختر سر به هوا و شیطونه یه دختر که عاشقه رنگه و نقاشی میکنه تو دنیایه رنگیه دختر قصه مون اتفاقی میافته که همه چی رنگ میبازه اونم یه عشق یه طرفه به مردی که ۱۶ سال ازش بزرگتره و هیچ جوره دل به دلش نمیده حالا ببینیم تو این بازی کی برنده میشه دختر شیطونمون یا پسر خشک جدیمون؟
خلاصه کتاب:
رمان دربارهی دختری ۱۷ ساله به نام طناز است. دختر قصهی ما هم مثل همهی دخترای دیگه، عاشق میشه. اما تو سنی که همه بهش میگن: تو خیلی سنت کمه و اصلا نمیدونی عشق چیه، چه برسه به اینکه بخوای عاشق بشی! اما طناز عاشقه و حتی شاید، عشقش از همهی عشقهای این شهر واقعی تره! اما این عشق یه تفاوت بزرگ با بقیه عشقها داره و اون هم اینه که…
خلاصه کتاب:
نیکی توی هفت سالگی مادرش رو از دست میده و بعد از اون همه ی زندگیش رو توی دنیای محدود و تنهای پدرش میگذرونه،پدری که به خاطر ازدواج پنهانی با مادرش ازخانواده اش طرد شده . بعد از مرگ پدر و با وصیتش نیکی پا توی دنیای بزرگتری میذاره …..خانواده ی با اصالت و سنتی که بهشون دید بدی داره و در حالیکه با دیدن نامزد سابق پدرش توی خونه ی پدربزرگش بیشتر از قبل ازشون ناامید شده باید محدودیت هایی که از طرف پدربزرگش بهش تحمیل میشه رو هم بپذیره…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " اتلانتیس رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.