خلاصه کتاب:
گاهی اوقات لازمه زمان باهات بازی کنه، جوری که نتونی ازش فرار کنی ولی بتونی به دنبال راه مقابله باهاش بگردی. حالا ملوری درگیر بازی زمان شده بازی با چاشنی عشق. اما ملوری کیه؟! پس تیارانا کجا رفته؟! اصلاً چرا باید ملوری باشه؟ چرا شخص دیگهای نباشه؟ چرا… تیارانا تو جشن تولدش توسط جادوگری طلسم میشه و وقتی که به جای امنی میرسه میفهمه همهچیز تغییر کرده و اونطوری نیست که باید باشه. اون تبدیل شده به ملوری ولی ملوری کیه؟
خلاصه کتاب:
سونیا صدف تبار ، کارگزار بورس اوراق بهادار است ،او در انجام وظایفش بسیار مقرراتی عمل میکند اما پیشنهاد کاوه معماران ، دردسر عظیمی برای او بوجود می اورد و این چالشی ست بزرگ میان عشق و وظیفه !..
خلاصه کتاب:
سهشنبه گذشت روایتگر داستان یک روان درمانگر به نام فریدا کلاین است که پایش به پروندهای عجیب باز میشود. در یکی از جلساتش با مشتری روان پریشی مواجه میشود که در حال سرو چای برای یک جسد در حال تجزیه است! جسدی که مربوط به زن جوانیست که به مدت سه سال ناپدید شده و فریدا به ناچار به عنوان مشاور پلیس درگیر این پرونده میشود. او همچنین با چالشهای دیگری روبرو میشود رابطهای که با عشق سابقش پیچیدهتر از قبل شده و ترسهای گذشتهای که دوباره به سراغش آمدهاند.
خلاصه کتاب:
نگار دختر ۲۰ ساله ای که سوار ماشین مرد مسن و پولداری میشه تا تیغش بزنه بی خبر از اینکه اون مرد رئیس یک باند مافیا در دبی هست و میشه سوگلیِ شیخ! اما به محض ورود به عمارت عاشق فواد، پسر شیخ میشه و اونا رابطه عاشقانه و پنهانیشون رو شروع میکنن. همه چیز از اونجایی شروع میشه که شیخ وسط ..... نگار و فواد سر میرسه و….
خلاصه کتاب:
دختری به اسم لیلا که سال هاست در غمی به اسم یتیمی و بیچارگی گرفتار شده، در کودکی مادرش او راه به حال خود رها کرده و برای همیشه رفته، لیلا را خاله ای پیر و مهربانش بزرگ می کند و به او جانی دوباره می دهد، بعد از فوت خاله لیلا تنها می ماند، او برای امرار معاش و فرار از تنهایی دنبال کاری با آبرو و امنیت میگردد! او حالا کاری پیدا کرده که با تمام معیارهایش یکی است ولی عجیب یک جای کار جدید می لنگد و لیلا را کنجکاو می کند…
خلاصه کتاب:
داستان در سده ۱۸میلادی شروع میشه. آنیا دختر یک خانواده معمولی و شیرینی فروش برای گذروندن تعطیلات به جزیره کوچکی میره که همه هم دیگر رو می شناسن. با ورود آنیا به جزیره مردم در مورد کنت منفور و ترسناکی حرف میزنند که بخاطر غرور و خودخواهیش پیش همه مردم جزیره منفوره… داستان از جایی به اوج خود می رسه که آنیا در دام عشق این مرد خطرناک میوفته اما هر چی که جلوتر میره تازه به رازهای تاریک زندگی کنت پی میبره…
خلاصه کتاب:
داستان دربارهی باران شایگان هست. وکیلی که بنا به اصرار دوستش روی پروندهای تحقیق میکند پروندهی مردی که به قتل همسرش اعتراف نموده اما گفتههایش با گزارشات پلیس و پزشکی قانونی تناقض دارد. باران درگیر پروندهای میشود که بدون اینکه خودش بداند، به بخش تاریکی از گذشتهاش ربط دارد که سالهاست با غرق کردن خود در کار، روی آن خاک ریخته. او نمیداند این پروندهی به ظاهر ساده چنان ابعاد گستردهای دارد که…
رمان الیار
تمام شدن یک درد است ادامه دادن بعد از تمام شدن هزار درد. زندگی تمام شده بود انحنای لب ها به بالا تمام شده بود. اضطراب برای آینده و اتفاقاتش تمام شده بود. برق چشم و کوبش قلب و دل دل زدن ها همه تمام شده بود. مفاد حکم
خلاصه کتاب:
داستان درمورد، دختری بهاسم رهاست، دختری ۲۳ساله که کمی متفاوتتر از سایر دخترهای دیگهاست، تظاهر میکند بی احساس است اما برعکس، کوهی از احساسات است! اما از بخت بدش تنهاست، پدر رها یه عملی معتاده که زنش را موقع دعوا به قتل میرساند و از آن به بعد رهای ۱۸ساله را مدام کتک میزند، رها تا جایی که میتواند تحمل می کند اما زمانی که پدرش قصد سو استفاده از او را دارد، از خونه فرار میکنه! تک و تنها و آواره میچرخد، تا اینکه کسی پیداش میکند، یک زن، مثل یه ناجی نجاتش میدهد اما…
خلاصه کتاب:
داستان از انجا آغاز میشود که خانه قدسی خانم را برای ساختوساز تخریب میکنند. هنگام تخریب خانه، به ریشههای قطور درخت توتی میرسند که از گذشته به جا ماندهاست. هنگام بیرون کشیدن ریشهها که مجاور دیوار خانه همسایه است، دیوار خراب شده و بدتر از آن، از میان ریشهها، استخوانهای یک انسان پیدا میشود. سها، مستاجر جوان خانه همسایه، خواسته و ناخواسته پا به ماجرایی میگذارد که او را به قتلی در سالیان دور وصل میکند…
خلاصه کتاب:
همه چیز، سیاهی است و سیاهی… به جایی رسیدهای که نه جلوی پایت را، نه پیش رویت را، نه پشت سرت را و نه خودت را میبینی. گام پَسینت میرسد به پوچی و زمین پشت سرت هم… پر از هیچ… پلی نمانده که خرابش نکرده باشی! آدمی نمانده که پسش نزده باشی! و اینجاست که او میآید… هنگامی که من ماندهام و خودم و یک کولهبار درد و تنهایی! من ماندهام و روحی درهم شکسته و روانی از هم پاشیده… و اوست که دم مسیحاییاش، مرا زنده میکند.مردی از تبار گریگور با گذشتهای تاریک…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " اتلانتیس رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.