خلاصه کتاب:
گلبرگ کهکشان دختر منزوی و گوشه گیری که سال ها بابت انتقام تیمور آریایی به دور از اجتماع و بهطور مخفی بزرگ شده. با شروع مشکلات خانوادگی و بهقتل رسیدن پدرش مجبور میشود طبق وصیت پدرش با هویت جدیدی وارد عمارت آریاییها شود و بین خانوادهای قرار بگیرد که نابودی تنها بازمانده کهکشان هدف نهایی محسوب میشود. با ورود گلبرگ ماجراها و کشمکشهای خانوادگی رخ میدهد و رازهایی برملا میشود و عشقی پنهانی سر میگیرد که به ویرانی ختم میشود…
خلاصه کتاب:
هیتان، پسر بچه یتیمی بود که به خانواده الیس سپرده شد. اون پسری سرد و عجیب بود و برعکس اون الیس پر از زیبایی و دخترونگی. هیتان دوست داشت پروانهها رو بکشه و الیس عطر زنونه میزد، مهمانی چای فرضی میگرفت. الیس مورد دست درازی قرار گرفت… هیتان سعی کرد کسی که دست درازی کرد رو مجازات کنه اما اون فقط یه بچه بود… خانواده الیس هیتان رو به جای دوری فرستادن چون …
خلاصه کتاب:
داستان در مورد دختری به اسم رهاست که همیشه غرور توی زندگیش حرف اول رو میزنه و همیشه در برابر پسرا کوه غرور بوده و در این داستان با پسری از جنس خودش ، یعنی مغرور و متنفر از جنس مخالف خودش برخورد می کنه این برخورد بر اثر یه تصادف به وجود میاد و باعث میشه این دو تا سر راه هم قرار بگیرن و با هم همکار بشن و از همین جاست…
خلاصه کتاب:
جان یه کاراگاه خصوصیه که کارش پیدا کردن چیزهای گمشده است اما نه بصورت عادی چون اون یه موهبت خاص داره که میتونه بوسیله اون هرچیزی رو پیدا کنه اما در پرونده جدیدش از اون میخوان به جایی برگرده که تازه ازش فرار کرده یعنی نیمه تاریک لندن و یا همون نایت ساید….
خلاصه کتاب:
دختری به نام صحرا که با برادر ناتنی اش یاشار در دبی زندگی می کند و با مافیاهای آنجا تو زمینه مواد مخدر و قاچاق همکاری می کند. شاهرخ، یکی از بزرگ ترین مافیای دبی به دنبال شخصی است تا اسناد دزدیده شده اش را پس بگیرد… چه کسی بهتر از صحرا؟ دختری که در قلب خطر بزرگ شده است…
خلاصه کتاب:
ارغوان که متهم به قتل پدر رادوین است در عوض قصاص ،محکوم به زندگی و ازدواج اجباری با رادوین می شود… و رادوین دچار اختلالات روانی پنهانی است که از دوران کودکی با خود دارد ، سرنوشت او با رادوین و این ازدواج اجباری به کجا خواهد کشید…
خلاصه کتاب:
داستان دختری که در خوانواده هیچ احترام و عشقی نداره مادرش بعد از بدنیا آوردنش با عشقش فرار می کند و نفس می ماند و پدر و پدربزرگی که هیچ علاقه ای به جنس زن ندارند و به اجبار به ازدواج با پسر عمویی که عاشق فرد دیگریست واردار می کنند…
خلاصه کتاب:
گلی!!صدایش مثل همیشه نبود. صدایش با من قهر بود و من مگر چند نفر بودم که ببینم و بشنوم و باز بمانم؟ شنیده ها را شنیده و دیدهها را دیده بودم وقت رفتن بود. در را باز کردم و با اولین قدمم صدایش اینبار از زیر دندانهای قفل شدهاش به گوشم رسید: گلشیفته!! چندبار مرا گلشیفته صدا کرده بود؟ من گلِ باغش بودم. همان گلی که نامم را گذاشته بود گلِسرخ..قدم بعدی را که برداشتم اینبار فریاد زد: بری دیگه رفتی گلی اینو تو گوشت فرو کن..!
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " اتلانتیس رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.