خلاصه کتاب:
در علم پزشکی به تجربه ی نزدیک به مرگ، NDE گفته میشه. مرگ ناگهانی حسام همه رو شوکه کرده. سیاوش، فرید و علی که به این مرگ مشکوکن دنبال دلیل اصلی این اتفاق می گردن. پدرام، پسر مرموزی که ادعا می کنه دوست حسام بوده، دنبالشون راه میوفته تا اونا رو از خطر دور نگه داره. اما چرا؟ جوابش فقط سه کلمه است پدرام همون حسامه.
خلاصه کتاب:
اسرا یه دختر مذهبی و دانشجو بود که مثل بقیه ی دخترا منتظر شاهزاده ی سوار بر اسب سفید زندگیش بود و حتی تو خیالاتش هم تصور نمیکرد مرد زندگیش همون افسر پلیس گیج و عجیبی باشه که به طور اتفاقی تو یه شب تابستونی سر از اتاقش درمیاره و بهش دست درازی میکنه… بعد اون شب اسرا موند و یه تن دست خورده و روح زخمی که پیشنهاد ازدواج اون مردو قبول نمیکرد اما اینبار بازهم سرنوشت بیکار ننشست…
خلاصه کتاب:
بوفالو، نیویورک: آبشارهای رعدآسا، تیم های ورزشی بزرگ و… لرد خونآشام خائنی که به آرامی عقلش را ازدست می دهد.راجموند گرگر یک خونآشام و ارباب بیچون و چرای نیویورک سیتی است. او مطیع هیچکس بجز ارباب خود نیست.کریستوف،لرد خون آشام تمام شمال شرقی آمریکاست و پایگاهش در بوفالو و نیویورکسیتی است.او خونآشامی پیر است. خیلی پیر.فهمیدنش آسان است چون به آرامی درحال از دست دادن عقلش است. راجموند به وسیله ی اربابش به بوفالو فراخوانده می شود اربابش را غیر قابل دسترس و ضعیف مییابد و میداند که اگر اقدامی انجام نشود قلمرو از هم می پاشد…
خلاصه کتاب:
همه چیز، سیاهی است و سیاهی… به جایی رسیدهای که نه جلوی پایت را، نه پیش رویت را، نه پشت سرت را و نه خودت را میبینی. گام پَسینت میرسد به پوچی و زمین پشت سرت هم… پر از هیچ… پلی نمانده که خرابش نکرده باشی! آدمی نمانده که پسش نزده باشی! و اینجاست که او میآید… هنگامی که من ماندهام و خودم و یک کولهبار درد و تنهایی! من ماندهام و روحی درهم شکسته و روانی از هم پاشیده… و اوست که دم مسیحاییاش، مرا زنده میکند.مردی از تبار گریگور با گذشتهای تاریک…
خلاصه کتاب:
هفت روزِ غمگین، روایت روزهای تلخی از زندگیِ رَستا هست که درست یک هفته مونده به اولین سالگرد ازدواجش، متوجه خیانتی بزرگ از جانب همسرش اشکان میشه خیانتی عجیب و غیر قابل باور که زندگیِ عاشقانهی این دو نفر رو تا پای جدایی میکشونه… موضوع و روایتی متفاوت و پرطرفدار، از شقایق لامعی کاری کرده که با خوندن فقط چند پارت ابتدایی، جذب این داستان بشین…
خلاصه کتاب:
این قصه فقط قصه من نیست…ما چهار نفریم…چهار تا منفی. هیچ احساس مثبتی بینمون وجود نداره و تا حدودی از هم متنفریم. اما منفی در منفی؟ بیاید از اولش شروع کنیم…از اول اول…چهار شخصیت….غرق دنیای خودشون…غرق اهداف خودشون…متنفر از هم…چهار تا شخصیت متفاوت…
خلاصه کتاب:
رای زندگیم تصمیم گرفتند همان هایی که از زندگی هیچ نمی دانستند. قضاوتم کردند. قضاوتی که تمام آینده ام را به آتش کشید. اگر این من،من نیستم،تقصیر تمام کسانی بود که تغییرم دادند. تغییرم دادند و من دنیایشان را در آتش این تغییر که بی تقصیر در تقدریم جای دادند می سوزانم...
خلاصه کتاب:
من هلیا... ملقب به هکر قلب... و تو پسری مرموز... ملقب به هکر ماشین... من دختری که نه عاشق بوده و نه سعی به معشوق شدن داشته... داستان من و تو داستان دو آدمی است پر غرور... باخت از آن من نیست... عشق من تو را به زانو در خواهد آورد... یاد من قدم هایت را سست می کند... و نگاه من دین و ایمانت را به آتش می کشد و تو در خاکستر چشمان من خواهی سوخت... این من نیستم که غرورم را شکسته و اعتراف می کند... رمز قلبت در دستان من است... پس زانو بزن... و در آخر... من دختری که عاشق نمی شوم... ولی وقتی در های قلبم برای تو باز شد تو را هم دیوانه ی خودم میکنم…
خلاصه کتاب:
کینه و نفرت چشمان شهاب را کور کرده و او جز به انتقام از دختری که فقط به جرم محجبه بودن باید عقوبت این کینه را به جای کس دیگر ی پس بدهد. جدالی برای شکستن و نابود کردن اعتقادات… او را به کجا خواهد کشاند….
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " اتلانتیس رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.