دانلود رمان آدمکش از هاله بخت یار با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
ساینا واسه خرج عمل مادرش، به اجبار پا به عمارت مرد جذاب و بیرحمی میذاره تا عاشقش کنه و بعد بکشدش ولی بعد از شلیک به سورن، چیزی طول نمیکشه که لو میره و سورنی که جون سالم به در برده…
خلاصه رمان آدمکش
اولین قطره اشکش که روی سرامیک ها چکید، نبودِ او مثل پتک بر سرش فرود آمد… که اگر بود، نمی گذاشت قطره ای اشک از چشم مرد سیاهپوشش بچکد! نفس بریده ای کشید و دستش را ستون تنش کرد. مشتش هنوز روی معده اش فشرده می شد بلکه درد خاموش شود و نمی شد… به ناچار بلند شد و سمت آشپزخانه رفت. باید معده دردش را ساکت می کرد. باید سر پا می ماند و با درد شدید معده اش نمی توانست… یادش به شب هایی افتاد که از سازمان برمی گشت و آیرین درد را از چهره اش می خواند
و بی اینکه او چیزی بگوید، برایش عرق نعنا می آورد و معجزه می کرد… کجا بود مرهم دردش؟ به امید پیدا کردن عرق نعنا، وارد آشپزخانه شد ولی با دیدن وسایل کیک پزی روی میز، خانه روی سرش آوار شد انگار… نگاهش، دقیقه ای مات روی وسایل ها چرخید و وقتی به خودش آمد که در یخچال را باز کرده بود و با چشمانی که خون می باریدند جای اشک، به کیکی که آیرین برای تولدش پخته بود نگاه می کرد. به نوشته ی روی کیک “تولدت مبارک بابا آریو…”
هر دو دستش، چنگ شدند در موهایش و عقب عقب رفت. نفس کم آورده بود. حسی ته دلش گواه بد می داد و همین باعث شد بی اراده دست مشت کند و چنان در میز بکوبد که وسایل روی زمین بریزند و صدای ترک خوردن استخوانش را بشنود: – خدا… من چیکار کردم؟ چیکار کردم؟ فریادش، دیوارهای خانه را لرزاند و با قدم هایی ناهماهنگ سمت اتاق خوابشان رفت. جعبه ی ساعت روی تخت و ورقه ی کنارش، تیر خلاصش شدند و دکمه های پیراهنش را تا نیمه باز کرد. بی اراده دست سمت ورقه برد که صدای رسیدن پیامی باعث شد…