خلاصه کتاب:
فهمید بغضش شکسته. صدایش میلرزید. محال بود بیتفاوتشان شود. احسان از جنس خودش بود. همانطور که او نمیتوانست همسرش را بین مرگ و زندگی رها کند، او هم قادر نبود عشقش را ببوسد و کنار بگذارد. عشق به خانواده و هستیاش را. آن شب وقتی با هستی حرف میزند، در گوشش گفت: “عین نخودیام برای کسایی که میخوان گُل بزنن. هی توپشون بهم میخوره. نه بازیکنم نه گُلر. ولی وسط بازیام. بازیای که ربطی بهم نداره. اگه توپو بگیرم گُلر لهم میکنه اگه توپو شوت کنم تو دروازه، بازیکنا. هیچکدوم باهام شوخی ندارن. عین من که سر تو با هیچکسی شوخی ندارم.
خلاصه کتاب:
دینا به دنبال یافتن آرامشی که گم کرده به خانه او پا میگذارد تا قلب تپندهای که آرام جانش بود، باز یابد. اما اسیر عشقی ناخواسته شده که نه توان پا پس کشیدن دارد و نه امکان پیشروی. قلب تپندهای که ضربانش به ساقه تردی میماند که با هر وزش نسیم عشق هراس شکستنش او را از قدم پیش گذاشتن و آشکار کردن دل بیقرارش باز میدارد…
خلاصه کتاب:
قصه دلدادگی امیر حسین و ارغوان که با رفتن ناگهانی و بی خبر امیر حسین ارغوان میماند و دلتنگی و که با زخم زبون ها باید کنار بیاید. با همون خودکار واسم این شعر رو نوشتی؟ واسه من نوشتى؟! هنوز ارغوانت بودم؟ میگن دیگه هیچى مثل قبل نیست… میگن امیرحسین عوض شده، همه چیش فرق کرده! میگن ایران نیستی… بعضى وقت ها که با یه شماره ناشناس شمارهت رو میگیرم، وقتی میبینم ماه هاست این خط اعلام خاموشی میکنه باورم میشه همه چیز خاموش شده!
خلاصه کتاب:
من حلمام، کسی که محکوم شد به عذاب مطلق. درست وقتی که دنبال کارهای عروسیم بودم توسط دشمن پدرم دزدیده شدم. کسی که رحم و مروت تو وجودش نبود و قلبش پر شده بود از نفرت هرروز و هرشب منو به جرم ناکرده شکنجه کرد. قاتل جسمم، قاتل روحم شد و منو وسیله ای کرد برای انتقام کوفتیش، انتقام خون خانوادش از کسی که ادعا می کرد پدر منه…
خلاصه کتاب:
این #طحران … #طهران … #تهران را از کف دستم هم بهتر میشناسم. #طحران بزرگ است پر از ماشین، پر از زندگی، پر از کار و پول و نان! #طحران پر است از پارکهای بهغایت دلانگیز، پر از سینما و گالری و جشنواره! #طحران پر است از رنگ و چراغ مرکز خرید، پر از خنده و بی حس سکون! #طهران پر است از دست فروش، پر از کارتنخواب، پر از بیمار! #طهران پر است از ورقفروش، عروسکفروش و تنفروش! #طهران پر است از فقر، پر از غم، پر از تباهی!
خلاصه کتاب:
سرگرد امیرعباسصامتی یکی از بهترینهای ستاد مبارزه با مواد مخدر به خاطر یک اتفاق تلخ که در روزهای نوجوانی شاهد بوده از نظر دیگران به یه آدم سخت و سنگی تبدیل شده. این چیزیه که همه از ظاهر امیرعباس قضاوت میکنن اما ثمینا دختری که به وسیله امیرعباس نجات پیدا میکنه نظر دیگری داره. جنجال روایتگر عشقیه که بین ثمینا و امیرعباس جریان داره.
خلاصه کتاب:
سوفیا شایگان دختری مستقل است که مدیریت رستوران تشریفات که متعلق به پدرش است را بر عهده دارد. با افتتاح رستورانی شیک درست رو به روی رستورانش اتفاقاتی جدید برای زندگی شخصی و حرفه ای او رقم می خورد.
خلاصه کتاب:
من سرگرد ایمانِ شایانم کسی که خلاف های زیادی رو با اقتدا به شغلش انجام داده ! حالا یه سروان کوچولوی جذاب و لوند وارد ادارهِ من شده و از من مدارکی رو داره که نباید داشته باشه! حالا اگه من بخوام با اون ارتباط داشته باشم چه اتفاقی میوفته؟
خلاصه کتاب:
محراب فتوحی، مشاور تحصیلی دبیرستان دخترونه که فقط تو مقطع کنکور کار می کنه! ادم فوق العاده جدی و بددهن، که تو حرفه و شغلش با هیچکس تعارف نداره و بدجور سخت گیره... نسیم سرخوش، دختر شر و شیطون و بی ادبی که مدام به پر و پای این آقای مشاور می پیچه و مدام کل کل می کنه... ولی عاقبت همچین دختری تو حرفه ی محراب فتوحی، چیزی نیست جز...
خلاصه کتاب:
دختری از جنس تنهایی از جنس سختی دختری جوان که سرپرست خواهر و برادرش است در همه مشاغل تجربه دارد و مردی است برای خودش و چه سخت است تنهای تنها بودن… و چه شیرین است ناجی تنهایی ها و سختی ها…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " اتلانتیس رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.