خلاصه کتاب:
داستان راجب دختری به نام لیلی که توسط پدرش توی یک قمار به مردی که ۱۴سال از خودش بزرگ تره فروخته میشه. مرد یک برادر روانی داره. هر شب توی زیر زمین عمارت صدای جیغ های دخترایی بلند میشه که از درد فریاد می کشند!! اخه توی زیر زمین چه خبره؟
خلاصه کتاب:
از یک تصادف شروع شد، با دومرگ با یک تولد با تفاوت ها، دو نفر از دو دنیای کاملا متفاوت. لیلیان مربی رقص ک با مرگ ناگهانی نامزدش مجبور ب ازدواج با سید علیرضا مردی مذهبی و جدی میشود. سید علیرضایی ک اوهم زنش را از دست داده و یک فرزند متولد شده روی دست دارد…
خلاصه کتاب:
قصه ما ، قصه تقاصه، قصه انتقام. داستان ماجرای واقعی زندگی زنی به اسم مهتابه که خواهر و همسرش بهش خیانت می کنن و با هم رو هم میریزن، جوری که مهتاب با داشتن یه بچه ناگزیر به طلاق می شه چون خواهر هجده سالش، از همسرش بارداره و دو تا خواهر نمی تونن همزمان زن یه نفر باشن. اون می ره، ولی به خودش قول می ده بیاد و انتقام خودش و دخترش مهلا رو از اونا بگیره. تو این راه، خدا و بعضی آدمای دور و برش، کمکش می کنن و...
خلاصه کتاب:
امروز بار جدید سفارش دادم، حولوحوش ساعت ۱۱ میرسه در مغازه. یاسر حواست جمع باشه بار ابریشمه، کم و کاستی پیش نیاد… آره خودمم هستم، تا نیم ساعت دیگه برمیگردم، فقط اگه زودتر از من اومدن تو حواست باشه. پیچید تا پلههای حجرهی حاج صابر رو بالا برود که با دیدن موتوری که با سرعت به سمتش میآمد و شیشهای که در دستش بود، حرف در دهانش ماسید. نمیدانست ماجرا چیست، فقط متوجه شد آن دختر چادری با مشمای پر آبی که دو ماهی قرمز داخلش بود و چند قدمی با او فاصله داشت، هدفشان است.
خلاصه کتاب:
البرز مردیست با یک زندگی پیچیده روزمرگی های پشت سر هم! زن بیماری که البرزهر روز بر حسب وظیفه به او سر می زند. گل و مایحتاج زن را می برد با سکوتش مواجه می شود و بر می گردد به زندگی افتضاحش. خطا و خیانت فقط و فقط مرهم های اشتباهی اند برای زخم عمیقِ روحش! اما درست در وقتی که انتظارش را ندارد زندگی اش زیر و رو می شود…
خلاصه کتاب:
بهار که به تازگی پروانهی وکالتشو بعد از چند سال کار آموزی کنار وکیل بنامی گرفته و دفتری برای خودش تهیه کرده خیلی مشتاقه آقای نوید رو که شُهرهی خاصی در بین وکلا داره رو از نزدیک ببینه و از تجربیاتش استفاده کنه... بالاخره میبینه ولی نه اونطور که میخواسته همه چی اونجور پیش نمیره که میخواسته...
خلاصه کتاب:
اون به عنوان تاریک ترین جنگجو شناخته شده بود. ماالک هامیت، مِریا. پادشاه مردگان. بیشتر از همه اینا بود، چون اون ارباب دنیای زیرین بود. مدت ها پیش جعبه پاندورا رو باز کرده بود، جعبه قدرتمندی که از استخوانای یه الهه ساخته شده بود و گروهی از شیاطین رو روی زمین رها کرد. به عنوان تنبیه، اون و جنگجوهایی که بهش کمک کرده بودن مجبور شدن اون شیاطین رو درونشون نگه دارن، نور و تاریکی، نظم و هرج و مرج ادغام شد، تا زمانی که به سختی تونستن افسارشون رو به عنوان جنگجوهایی آموزش دیده به دست بگیرن….
نام کتاب: تاریک ترین بوسه (جلد دوم مجموعه تاریک ترین)
خلاصه کتاب:
یه دختر... دختری مثل همه ی ماها… از جنس سنگ اما از درون شیشه... سختی و رنج کشیده... شخصیت شیطونش به غروری غیر قابل شکست تبدیل شده... متنفر از جنس مخالف... ولی نفرت و بی زاریش حالا حالاها از بین نمیره… تا اینکه مجبور به انجام کاری میشه... یعنی اونم می تونه مثل همه عاشق بشه و عشق رو تجربه کنه؟؟ می تونه نفرتش رو از بین ببره؟؟...
خلاصه کتاب:
افرا عادت کرده که یه آدم نامرئی باشه! سالهاست که کسی صداش رو نمیشنوه و کاراش رو نمیبینه اما درست در بدترین شرایطِ ممکن، مردی که کابوسِ روز و شباشه بالاخره اونو میبینه! دیدنی که پر از دردسره و افرا آرزو میکنه که کاش میشد باز هم نامرئی بشه…
خلاصه کتاب:
کامیار مرد اتو کشیدهای که وسواسش اولین چیزی هست که ازش به یاد میارن! ناف بریدهی دخترعموش هست که هیچ علاقهای نسبت بهش احساس نمیکنه، کیمیای عاشق! اما در این بین که کامیار سعی در وقف دادن خودش با شرایط و کیمیا داره، اتفاقی میافته که همهچیز رو متوقف میکنه... البته در درونش! این اتفاق، نمیتونه یک دختر دوستداشتنی باشه؟!
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " اتلانتیس رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.