دانلود رمان زیر باران های جنوبی از معصومه راهپیما با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
البرز مردیست با یک زندگی پیچیده روزمرگی های پشت سر هم! زن بیماری که البرزهر روز بر حسب وظیفه به او سر می زند. گل و مایحتاج زن را می برد با سکوتش مواجه می شود و بر می گردد به زندگی افتضاحش. خطا و خیانت فقط و فقط مرهم های اشتباهی اند برای زخم عمیقِ روحش! اما درست در وقتی که انتظارش را ندارد زندگی اش زیر و رو می شود…
خلاصه رمان زیر باران های جنوبی
خیابان آپر جیمز – کنج تنهایی کوفته ام و از زور کم خوابی بی حال و حواس پرت شده ام. وارد استودیو می شوم .همه جا ساکت است .این اساودیو خانه ی من است. دیوارهای آجری خاکستری رنگش و پنجره ی سرتاسری رو به خیابانش را دوست دارم. آشپزخانه ی بزرگ و اپن کنار سالن مرتب است .اما کاناپه های چرم و بزرگ سیاهرنگ پر از کوسن ها و شال مبل بهم ریخته اند .و روی نیز چوبی بزرگ وسط مبلمان شیشه ها و لیوان ها به من دهن کجی می کنند .از پله های فلزی و مدرن کنار سالن بالا می روم. پیراهنم را از تنم بیرون آورده ام . باید دوش آب گرم بگیرم تا این رخوت از تنم برود.
دستم به کمربندم هست که یکهو متوجه ی تختم می شوم و زنی با موهای زیتونی که تا نیمه از زیر ملحفه بیرون است. بالش را بغل کرده و خواب است. به ساعت نگاه می کنم. چهار بعد از ظهر است. یکی پاهایش هم از زیر ملحفه ی دودی رنگ بیرون زده و رنگ پوستش تضاد دلنشینی با ادوات خواب تیره رنگ دارند .نور از پنجره ی بزرگ تابیده روی تنش. از خلسه ی دیدنش بیرون می پرم و با قدم های محکم و عصبی می روم طرف تخت. بودنش زیادی ازحد بوده و نباید بماند. هی دختر… پاشو ببینم! هانا ! تکان نمی خورد. کمی خم می شوم و دستم را می گذارم سر شانه اش که تکانش بدهم.
اما از سرمای دستم یکهو تکان شدیدی می خورد و کمی به عقب پرت می شود. ملحفه را چنگ می زند تا خودش را بپوشاند. پوزخند می زنم به این همه حیایی که فقط مختص روز روشن است. به ملحفه ها اشاره می کنم: -پاشو … پاشو برو دنبال کار و زندگیت. می دونی که تا الان نباید اینجا می موندی؟! هانا واقعا متعجبم! اخم هایم را در هم می کنم و انگشتم را تهدید وار جلوی صورتش تکان می دهم: -“اما دیگه تکرارش نکن! فهمیدی؟ اشتباه بود! او همانطور ملحفه پیچ از روی تخت پایین می آید و …