خلاصه کتاب:
از بُت شکن تصویر خوبی در ذهنم نیست. تمام کودکیم از این داستان متنفر بودم اینکه یکی بیاید و بت ها را بشکند. شاید برای کسی تمام اعتقادش بود! شاید هم برای کسی تنها یک بُت، برای پرستش و راز و نیاز. دلیل شکستن بُت ها را هیچوقت نفهمیدم برای همین کم کم جای شکستن یاد گرفتم یکی از آن ها را بسازم و تو همان بُتی بودی که پرستیدمت، غافل از خودم و دنیای کوچکی که…
خلاصه کتاب:
و عشق هچیگاه: برای افسانه ها نیست. برای داستان ها نیست. برای آدم های بزرگ نیست. گاهی در گوشه ای، در خلوتی، در نگاهی، در صدایی، قلبی میلرزد برای قلبی دیگر و شروع می شود سرنوشت عاشقانه ای که نه می دانند از کجا شروع شد و نه می دانند به کجاها ادامه دارد…
خلاصه کتاب:
حکایت دختری شکننده و آرومه که گردونه روزگار چنان بر این دختر میتازه که به اشتباه تاوان بی آبرویی کسی دیگر رو ازش می گیرن و ناچار میشه با جنینی در شکم، بدنبال پدر بچه اش بره، پدری که خود نو عروسی در خونه داره…
خلاصه کتاب:
اندوه باکره داستان اروند عزیزی ست. پسر مستند سازی که همراه با گروهش در جریان ساخت یک مستند با جلوه،تور لیدر و فعال در حوزه حقوق زنان، آشنا می شود. این فیلمنامه و آشنایی با شریفه دخترک بلوچ، زندگی هر دو را دستخوش تغییراتی عمیق می کند.
خلاصه کتاب:
برگی از کتاب زندگی ۴دختر را می گشاییم.. دخترانی لبالب از احساس که هرکدام سدی در پیش روی دارند برای دستیابی به یک احساس... چهارتا دختر شیطون و بازیگوش داریم که دوستای صمیمی هستن وبه شدت به همدیگه وابسته اند… امسال کنکور دارن و دارن برای یک آزمون بزرگ اماده میشن.. اما طی یک اتفاق.. با یک اکیپ ۵نفری پسر برخورد می کنند که این برخورد سرانجامی جزتلخی ودعوا نداره… اما… همین اتفاق ساده و به ظاهر پیش پاافتاده مسیرشان را عوض می کند و این سرآغاز یک احساس است…
خلاصه کتاب:
فهمید بغضش شکسته. صدایش میلرزید. محال بود بیتفاوتشان شود. احسان از جنس خودش بود. همانطور که او نمیتوانست همسرش را بین مرگ و زندگی رها کند، او هم قادر نبود عشقش را ببوسد و کنار بگذارد. عشق به خانواده و هستیاش را. آن شب وقتی با هستی حرف میزند، در گوشش گفت: “عین نخودیام برای کسایی که میخوان گُل بزنن. هی توپشون بهم میخوره. نه بازیکنم نه گُلر. ولی وسط بازیام. بازیای که ربطی بهم نداره. اگه توپو بگیرم گُلر لهم میکنه اگه توپو شوت کنم تو دروازه، بازیکنا. هیچکدوم باهام شوخی ندارن. عین من که سر تو با هیچکسی شوخی ندارم.
خلاصه کتاب:
دینا به دنبال یافتن آرامشی که گم کرده به خانه او پا میگذارد تا قلب تپندهای که آرام جانش بود، باز یابد. اما اسیر عشقی ناخواسته شده که نه توان پا پس کشیدن دارد و نه امکان پیشروی. قلب تپندهای که ضربانش به ساقه تردی میماند که با هر وزش نسیم عشق هراس شکستنش او را از قدم پیش گذاشتن و آشکار کردن دل بیقرارش باز میدارد…
خلاصه کتاب:
قصه دلدادگی امیر حسین و ارغوان که با رفتن ناگهانی و بی خبر امیر حسین ارغوان میماند و دلتنگی و که با زخم زبون ها باید کنار بیاید. با همون خودکار واسم این شعر رو نوشتی؟ واسه من نوشتى؟! هنوز ارغوانت بودم؟ میگن دیگه هیچى مثل قبل نیست… میگن امیرحسین عوض شده، همه چیش فرق کرده! میگن ایران نیستی… بعضى وقت ها که با یه شماره ناشناس شمارهت رو میگیرم، وقتی میبینم ماه هاست این خط اعلام خاموشی میکنه باورم میشه همه چیز خاموش شده!
خلاصه کتاب:
این #طحران … #طهران … #تهران را از کف دستم هم بهتر میشناسم. #طحران بزرگ است پر از ماشین، پر از زندگی، پر از کار و پول و نان! #طحران پر است از پارکهای بهغایت دلانگیز، پر از سینما و گالری و جشنواره! #طحران پر است از رنگ و چراغ مرکز خرید، پر از خنده و بی حس سکون! #طهران پر است از دست فروش، پر از کارتنخواب، پر از بیمار! #طهران پر است از ورقفروش، عروسکفروش و تنفروش! #طهران پر است از فقر، پر از غم، پر از تباهی!
خلاصه کتاب:
سرگرد امیرعباسصامتی یکی از بهترینهای ستاد مبارزه با مواد مخدر به خاطر یک اتفاق تلخ که در روزهای نوجوانی شاهد بوده از نظر دیگران به یه آدم سخت و سنگی تبدیل شده. این چیزیه که همه از ظاهر امیرعباس قضاوت میکنن اما ثمینا دختری که به وسیله امیرعباس نجات پیدا میکنه نظر دیگری داره. جنجال روایتگر عشقیه که بین ثمینا و امیرعباس جریان داره.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " اتلانتیس رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.