خلاصه کتاب:
من حلمام، کسی که محکوم شد به عذاب مطلق. درست وقتی که دنبال کارهای عروسیم بودم توسط دشمن پدرم دزدیده شدم. کسی که رحم و مروت تو وجودش نبود و قلبش پر شده بود از نفرت هرروز و هرشب منو به جرم ناکرده شکنجه کرد. قاتل جسمم، قاتل روحم شد و منو وسیله ای کرد برای انتقام کوفتیش، انتقام خون خانوادش از کسی که ادعا می کرد پدر منه…
خلاصه کتاب:
من سرگرد ایمانِ شایانم کسی که خلاف های زیادی رو با اقتدا به شغلش انجام داده ! حالا یه سروان کوچولوی جذاب و لوند وارد ادارهِ من شده و از من مدارکی رو داره که نباید داشته باشه! حالا اگه من بخوام با اون ارتباط داشته باشم چه اتفاقی میوفته؟
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " اتلانتیس رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.