خلاصه کتاب:
عاتکه فاخته دختری که قلب بینوایش از فرط تلخیهای سرنوشت، از نطفهی مادر دست و پا گیر میشود و نه کتکهای پدر پای منقلش او را سِقط میکند و نه بیوفاییهای دنیا سَقَطَش… و چه دردی دارد، درد عشقی که به کلکسیون نارساییهای قلبش میافزاید عشقی که به سرانجام میرسد اما نمیرسد…
خلاصه کتاب:
دختری به اسم لیلا که سال هاست در غمی به اسم یتیمی و بیچارگی گرفتار شده، در کودکی مادرش او راه به حال خود رها کرده و برای همیشه رفته، لیلا را خاله ای پیر و مهربانش بزرگ می کند و به او جانی دوباره می دهد، بعد از فوت خاله لیلا تنها می ماند، او برای امرار معاش و فرار از تنهایی دنبال کاری با آبرو و امنیت میگردد! او حالا کاری پیدا کرده که با تمام معیارهایش یکی است ولی عجیب یک جای کار جدید می لنگد و لیلا را کنجکاو می کند…
خلاصه کتاب:
این رمان زندگی سه زوج رو روایت میکنه که هر کدوم در زندگی دیگری تاثیر دارند. جانا و حسام: حسام سال هاست که در پی انتقام برای مرگ خواهرشه و جانا دختری که مثل یک ناجی میخواد برای رسیدن به این انتقام به حسام کمک کنه. نبات و امیرعلی: نبات به بیماری سختی دچار شده و هر آن ممکنه از دنیا بره اون در پی اینه که قبل از مرگ تمام آرزوهاش رو برآورده کنه. نارین و حسین: دو جوان روستایی که در یک نگاه عاشق هم شدند اما این عشق ممنوعهای بیش نیست و آتش این عشق قراره همه رو تا سالیانِ سال بسوزونه! در آخر برای هر یک معجزهای رخ خواهد داد.. معجزهای به نام تو!
خلاصه کتاب:
در مورد یه دختر سر به هوا و شیطونه یه دختر که عاشقه رنگه و نقاشی میکنه تو دنیایه رنگیه دختر قصه مون اتفاقی میافته که همه چی رنگ میبازه اونم یه عشق یه طرفه به مردی که ۱۶ سال ازش بزرگتره و هیچ جوره دل به دلش نمیده حالا ببینیم تو این بازی کی برنده میشه دختر شیطونمون یا پسر خشک جدیمون؟
خلاصه کتاب:
رمان دربارهی دختری ۱۷ ساله به نام طناز است. دختر قصهی ما هم مثل همهی دخترای دیگه، عاشق میشه. اما تو سنی که همه بهش میگن: تو خیلی سنت کمه و اصلا نمیدونی عشق چیه، چه برسه به اینکه بخوای عاشق بشی! اما طناز عاشقه و حتی شاید، عشقش از همهی عشقهای این شهر واقعی تره! اما این عشق یه تفاوت بزرگ با بقیه عشقها داره و اون هم اینه که…
خلاصه کتاب:
نیکی توی هفت سالگی مادرش رو از دست میده و بعد از اون همه ی زندگیش رو توی دنیای محدود و تنهای پدرش میگذرونه،پدری که به خاطر ازدواج پنهانی با مادرش ازخانواده اش طرد شده . بعد از مرگ پدر و با وصیتش نیکی پا توی دنیای بزرگتری میذاره …..خانواده ی با اصالت و سنتی که بهشون دید بدی داره و در حالیکه با دیدن نامزد سابق پدرش توی خونه ی پدربزرگش بیشتر از قبل ازشون ناامید شده باید محدودیت هایی که از طرف پدربزرگش بهش تحمیل میشه رو هم بپذیره…
خلاصه کتاب:
ایلی بی دل دانشجوی ارشد حقوق دختر و دستیار حمید بی دل وکیل متبحر پایه یک دادگستری است. داستان از جای آغاز میشه که ایلی برای نجات پسر خاله اش مجبور به همراهی برادر زن دایی خود رامتین میشود. هوای دلبستگی سرنوشت ادم هایی است که به جای درک و حل مشکلات آن ها را انکار میکنند… هوای دلبستگی دارای فضای کاملا خانوادگی و عاشقانه است…
خلاصه کتاب:
تکین دختری آزاد و مستقلی که بعد از ازدواج پدرش ناخودآگاه درگیر رابطه ای پنهانی و عشقی ممنوعه و داغ میشه… عشقی که برملا شدنش میتونه رسوایی بزرگی برای اونو و خانواده اش در پی داشته باشه اما…
خلاصه کتاب:
وقتی دیدم که دارم فرار میکنم اینو برش داشتم. حال تو نیویورک بودم و سعی داشتم زندگیم رو پس بگیرم. با وجود اینکه ردیاب توی پام بود کرو دنبالم نیومد. اون حتی بهم زنگ نزد من به اون عمق احساساتم رو گفتم، اما بیرحمانه اونارو رد کرد. شاید منو فراموش کرده… یک روز، به آپارتمانم قدم گذاشتم. و کپه ای از دکمه ها رو دیدم که روی پیشخوان قرار داره. من هیچ وقت اونارو اینجا نذاشته بودم و فقط یک توضیح برای حضور اونا وجود داشت. شاید کرو منو فراموش نکرده باشه…
خلاصه کتاب:
حتی با وجود عرق روی پیشونیش و نفس های منقطعش، به نظر مریض نمی رسید. پوستش مثل سابق اون طراوت و سرخی هلو مانند رو نداشت، و چشم هاش نمی درخشیدن، ولی هنوز زیبا بود. زیباترین زنی که من همیشه می دیدم. دستش سنگین و بی حال روی تخت افتاد و انگشت هاش در هم پیچیدند. چشم هام روی ناخن های زرد شکننده اش کشیده شد و بالا تر تا بازوی لاغرش، تا شونه ی استخونیش، و سرانجام به چشم هاش رسید.داشت به من نگاه میکرد، پلک هاش به قدر دو شکاف باریک باز بودن..
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " اتلانتیس رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.