دانلود رمان آزاد (جلد اول) از shaghayegh_h96 با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
آزاد یه پسر خشن وعصبی هست که بعداز تولد ازخانوادش جدا شده و به جای برده شده که از اون یه ادم بد اخلاق ساخته یه برادر دو قلو به اسم فرزان داره که عاشق دختر شیرازی بنام مهر ماه هست که به تهران اومده برای تحصیل… ازاد بعد از سال ها برمیگرده به برادرش نزدیک میشه واز فرزان میخواد براش کاری انجام بده…
خلاصه رمان آزاد
اتاق بیرون رفت به خودم اومدم سیلی محکمی با اون دستای گنده اش به صورت نازنینم زده بود که بدجور گوشه لبم می سوخت. چون ناگهانی این کار رو کرد نتونستم تعادلم رو حفظ کنم و سرم به گوشه ی تخت برخورد کرد دست راستم رو بالا اوردم لبخند شیطانی روی لب هام نشست چندتار از ریشش توی دستم بود حتما خیلی دردش اومده (باریکلا به خودم!) ریش هاش رو روی زمین ریختم دستی به گوشه ی پیشونیم کشیدم زخم شده بود وخون میومد زیر لب هر چی فحش بلد بودم رو نثار خودش واجدادش کردم!
به اتاقی که توش بودم نگاه کردم یه اتاق تقریبا بزرگ با تم قرمز که فقط همین تخت خواب دو نفری توش بود. یه سمت اتاق پنجره ای بزرگ قرار داشت که با پرده های قرمز پوشیده شده بود (اه حالم بد شد از این همه رنگ قرمز) روی تخت دراز کشیدم چشمام رو روی هم فشار دادم. زخم پیشونیم می سوخت و خون تا چونه ام رسیده بود. همه اش با خودم فکر می کردم چرا من رو دزدیدن؟ نه پدر پول داری داشتم و نه پدرم شغل مهمی داشت! نکنه کار نا مادریمه؟ نه بابا اون کجا وتهران کجا. با اینکه خیلی بدجنسه
ولی از وقتی اومده بودم تهران کاری به کارم نداشت چون از شر من راحت شده بود، پس دلیلی نداشت بخواد این کار رو کنه. وای نکنه این قاچاقچی های انسان دزدیدنم (روی تخت نشستم) وای اگه اون ها باشن کارم ساخته اس وای وای حالا چیکار کنم خاک بر سر شدم! حتما میبرنم دبی به این شیخ های شکم گنده عرب می فروشنم! ترجیح می دادم بمیرم تا اینکه آبروم بره. شروع به تقلا کردم شاید بتونم دستم رو آزاد کنم، ولی فایده نداشت! این دستبند محکم تر از این حرفا بود و فقط دستم رو زخمی کردم…