دانلود رمان تنفر دوار از زهرا حشم فیروز با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
شرایط اسف بار اقتصادی تنه ی محکمی به اختلافات طبقاتی زده و فاصله ها دوچندان شده و در این بین که مردم با بحران بی کاری دست و پنجه نرم می کنند یک سایت کاریابی پیشنهاد ویژه ای را در سراسر کشور پخش می کند اما…
خلاصه رمان تنفر دوار
تصویر دختر که در سیاهی شب محو شد به پاهایش فرمان حرکت داد و سلانه سالانه کوچه ی طویلشان را گذراند، کلید را آرام در قفل چرخاند و قدم درون حیاط گذاشت، نگاهش سمت پنجره های ساختمان که از نور منع شده بودند، کشیده شد و او با خود اندیشید که امشب هم چون شب های دیگر از دیدار مادر بی نصیب مانده است. وارد ساختمان شد و پله های طبقه ی دوم را پیش گرفت اما در یک لحظه تسلیم غول دلتنگی شد و چند پله ای که بالا رفته بود را پایین آمد.
دستانش کلید را درون قفل در رقصاند. عطر مادر چون مخدری قوی ریه هایش را به آغوش کشید، نور اندکی که از اتاق آرام جانش سرچشمه می گرفت راهنمای مسیرش شد و او خیره به مادر، تکیه به چهارچوب در زد. – مامان منم دعا کن. دستان زن که برای نیایش سوی آسمان بلند شده بودند دچار لرز خفیفی شدند و او دستی به صورت خیسش کشید، سپس سجده ای طولانی رفت و به آهستگی از سر سجاده برخاست، چادر را روی زمین رها کرد و سوی پسرش پر گشود و میان بازوان او گم شد.
-خدایا شکرت که دیگه فقط یه رویا نیست! مهدی سر خم کرد. نقطه به نقطه ی صورت مادرش را بوسه زد. – گریه نکن فدات شم، گریه نکن تموم هستی من! مادر خود را از آغوش او رها کرد و با عسلی های به سیل نشسته اش جای جای صورت دردانه اش را کاوید. -امروز از صبح یه حالی داشتم، انگار تو دلم رخت می شستن هر چی ذکر بلد بودم و گفتم چاره نکرد پاشدم دو رکعت نماز برای سلامتیت بخونم بلکه آروم بگیرم. دست مهدی میان موهای مادر لغزید. -قبول باشه ولی….