دانلود رمان عروس جزیره از الناز دادخواه با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
داستان در سده ۱۸میلادی شروع میشه. آنیا دختر یک خانواده معمولی و شیرینی فروش برای گذروندن تعطیلات به جزیره کوچکی میره که همه هم دیگر رو می شناسن. با ورود آنیا به جزیره مردم در مورد کنت منفور و ترسناکی حرف میزنند که بخاطر غرور و خودخواهیش پیش همه مردم جزیره منفوره… داستان از جایی به اوج خود می رسه که آنیا در دام عشق این مرد خطرناک میوفته اما هر چی که جلوتر میره تازه به رازهای تاریک زندگی کنت پی میبره…
خلاصه رمان عروس جزیره
خوابیدن بیش از ساعت ۸ یکی از آرزوهایی بود که مطمئن بودم هیچوقت تحقق پیدا نمی کرد. بیشتر در رختخواب موندن بیماری تلقی می شد! گرنی هنوز عادات خاص خودش رو داشت، یه زن منضبط! سر ساعت صبحونه می خورد، برای خرید به بازار می رفت، کارهارو تحویل مشتری ها می داد، ناهار راس ساعت ۱۲ سرو می شد، بعدش چرت ظهر و عصر دورهمی با سایر زنان جزیره. با سستی و تنبلی از جا بلند شدم، بدنم هنوز بخاطر سفر طولانی دیروز خسته بود. دلم می خواست کمی بیشتر توی تخت بمونم اما می دونستم باعث ناراحتی گرنی میشه. صورتم رو با آب گرمی که کلر آورده بود
شستم و خشک کردم. لباس پف دار کرم رنگی از توی چمدونم بیرون آوردم و موهامو دم اسبی و ساده بستم. از پله ها که پایین رفتم عطر نون آغشته به کره به مشامم رسید. کلر صندلی رو برام عقب کشید، رو به روی گرنی نشستم و فنجون قهوه ام رو برداشتم. گرنی با لبخند گفت: «شب خوبی داشتی؟» گرچه هنوز از کم خوابی کمی چشم هام می سوخت ولی گفتم: «بله خیلی ممنون.» قاشق چایخوری رو برداشت، کمی شکر داخل قهوه ریخت و گفت: «دلت می خواد بعد از صرف صبحونه برای خرید با من بیای؟» «البته. توی خونه حوصله ام سر میره!» آهسته سرشو تکون داد و گفت:
«اتفاقا برنامه هایی دارم که باعث میشه حوصله ات سر نره.» صبحونه که صرف شد، لباس هامو عوض کردم و همراه گرنی به سمت دهکده حرکت کردیم. گرنی درحالیکه سبد حصیری به دست داشت از گاری پیاده شد و منم پشت سرش پایین اومدم. همونطور که کنار هم حرکت می کردیم هر از چندگاهی با سر به هرکسی از کنارش رد می شد سلام می کرد. مردی بلند قد با کت قهوه ای و در حالیکه کیف چرمی خوش دوختی در دست داشت نزدیک به ما ایستاد، کلاهشو از سر برداشت و گفت: « رزمرتا! روزت بخیر امروز حالت چطوره؟» گرنی با روی خوش و لبخند گفت: اوه فیلیپ!