دانلود رمان ویتامین_AD از اُمگا با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
نقاشی را دوست دارم، گلها را درون گلدان میکشم، نمک را در نمکدان میکشم، ماهی را در ژرفای دریا میکشم، آب را در حوض میکشم، ماه را در شب میکشم، عروسک را در دست سارا میکشم، پدر را پشت در، با دستی پر میکشم، خنده را بر چهرهی تو میکشم، عشق را در سینهی تو میکشم، دستم را در دست تو میکشم، من نقاشی را دوست دارم ولی… درد را هم با عشق میکشم تا روزی که… آرامآرام پر بکشم!
خلاصه رمان ویتامین_AD
همه ی خانه کور بود و حتی صدای سوت سوتوکور هم نمی آمد، درست بعد از رفتن بابابزرگ باغ بوی سنگ قبر گرفته بود. وابسته اش بودم، افسرده بودم ولی نمی دانستم عمو حسن دقیقاً چه دارویی برایم تجویز کرده بود که اینگونه شکر به عقلم می پاشید، قهقهه میزدم و با خودم درگیر بودم. تنهایی هم که دیگر شده بود نمک روی زخم روانی ام! مراسم چهلم هفته ی دیگر بود، عمو احسان و خانواده اش می خواستند بعد یک دنیا سال به ایران برگردند و در مراسم چهلم شرکت کنند و بگویند مثلاما هم بابابزرگ را می شناختیم.
خیلی وقت بود ندیده بودمشان، آخرین باری که یادم می آمد… خوب… اصلا ندیده بودمشان؟ فقط از روی عکس ها و فیلم ها چهره شان را به خاطر می آوردم. دلم می خواست صاف در چهره شان زل بزنم و بگویم: – من حوصله ی یک ملودرام یا به معنی واقعی یک داستان احساسی با پسرعموی فرنگ دیده ام ندارم. آنقدر اینترنت را درو کرده بودم و از اینور و آن مخم تاب برداشته بود و رمان خوانده بودم که کلا فکر می کردم. هر آدمی که بعد از یک اتفاق مهم در زندگی ام بیفتد شوهر آینده ام است و خلاص!
دلم هم مثل چاه فاضلاب خانه ی آن سر حیاط گرفته بود. نه از تنهایی، از شلوغی تلخ روزهای پیش. کاش همیشه آدم ها سرسام بگیرند از سروصدای خنده ی آدم های دور و برشان! پرده های سلطنتی را کنار زدم، دلم مرور خاطرات می خواست، شکر به عقلم پاشیده بودند ولی دلم که دل همان “آوا “ بود. آخر هم همین دل از همه بیشتر سرش میشد. داروها و کوفت و زهرمارهای دیگر بلد نبودند جلوی قلب انسان را بگیرند. باید به خاطر عقب ماندن دانشمندان در این حوزه خدا را شکر می کردم. هز روزی باید ترسید که…