خلاصه کتاب:
پروا تک فرزند خانواده که در عین رفاه مالی با سرخوردگی های عاطفی رشد می کنه و به خاطر مسایلی که در ادامه براتون روشن میشه یاد میگیره به هیچ کس وابستگی عاطفی پیدا نکنه چون تصورش اینه که همه مردا مثل همن ! اما زندگی تو یه مسیر متفاوت از تفکرات اون هلش میده و ناخواسته وارد یه رابطه میشه که کل سیستمش رو متحول میکنه و…
رمان پروای بی پروای من
استرس عجیبی داشتم تمام این مدت که پدر و اذین نبودن به این فکر می کردم که وقتی برگردن پدر بهم میگه:میتونی ایران بمونی یا “حرفای اون روزش رو اشتباه شنیدم یا حداقل دلش واسم بسوزه و نظرش رو برگردونه” دیشب ساعت نه تماس گرفت و گفت: فردا ساعت سه دنبالشون برم فرودگاه، ساعت رو نگاه کردم هنوز ده دقیقه ای مونده بود. افرادی که مثل من به استقبال کس و کارشون اومده بودن اروم و قرار نداشتن و پشت شیشه انتظار ایستاده بودند. اما من خیلی بی تفاوت رو صندلی نشستم، برام تخم دو زرده نذاشتن که دلتنگشونم بشم… واقعا که هیچ دلتنگی واسه پدر احساس
نمی کردم و اگه پدر نمی خواست حتی فرودگاه هم نمیومدم. ساعت ۳/۴۰ دقیقه بود و من حسابی کلافه بودم حتی حوصله نداشتم برم سوال کنم که چرا دیر کردن “جهنم که دیر کردن ” یه دفعه صدای پدرم رو از پشت سرشنیدم و آروم بلند شدم. سلام کردم و اون ها هم! دستی به سردی دادیم حتی پدر من رو نبوسید. خب معلومه حسابی دلامون به هم راه داره! اذین مانتو که چه عرض کنم تقریبا بلوز و شلوار نقرهای پوشیده بود. با روسری براق مشکی و طبق معمول کفش ۱۵ سانتی که قدش به شونه ی پدرم برسه. آخه پدرم ۱/۹۰ قد داره و اذین ۶۶-۱ / ۶۵ البته این تخمین منه. چون از منم کوتاهتر و تقریبا
محاسباتم درست از آب درمیاد.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " اتلانتیس رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.