خلاصه کتاب:
میخوام منجی تو بشم… بیا از این وضعیت خودت رو نجات بده. یه زندگی جدید با هم بسازیم، یه زندگی که همه بهش غبطه بخورن… متوجه ای؟! -میخوای زنم شی؟ گونههای مهرا رنگ گرفت، سرش را زیر انداخت و با خجالتی دخترانه آرام پلک زد. با صدایی که ته ماندههایی از خجالت درونش بود، گفت: «با اجازه بزرگترها، بله.»
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " اتلانتیس رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.