خلاصه کتاب:
داستان درباره دوستهای صمیمی به نام های شایلین و نفسه که برای رزیدنتی به یه بیمارستان میرن و داستان از جایی شروع می شه که مدیر بیمارستان به یه سفر میره و…
خلاصه کتاب:
نگاهش را با لبخند از جایگاه عروس و داماد گرفت و دکمهٔ کت خوشدوخت و اسپرتش را بست. با دقت اطراف را از نظر گذراند. همهچیز مرتب بود. بهقاعده و طبق اصول. بیخود نبود تکتک تاریخهای چندماه آیندهاش هم برای مراسم عروسی رزرو شده بود. حالا تالار پذیراییاش حسابی اسم و رسم در کرده بود. تذکری به یکی از پیشخدمتها داد و جلوتر رفت. امشب مراسم خاصی بود. برای عروسی خواهر دوست قدیمیاش حسابی سنگ تمام گذاشته بود. همه چیز باید به نحو احسن انجام میشد.
خلاصه کتاب:
عشقی آتشین که باعث ویرانگری یه زندگی میشه. دو خواهر دو قلو که هر دو عاشق یه مردن. دختری که عاشق شوهر خواهرش هست و باعث از هم پاشیدن زندگی خواهرش میشه و باعث میشه اون...
خلاصه کتاب:
گوهر زنی چهل ساله که بعد فوت شوهرش تو مجازی با پسری آشنا میشه که همسن دخترشه …. گوهر محبت ندیده به حدی دلبسته شاهرخ میشه که متوجه نیت اون نمیشه و پای شاهرخ و تو زندگی خودش باز میکنه.. همه چی از جایی شروع میشه که شاهرخ دلبسته ی گیوا(دختر گوهر) میشه!! و حماقتی که تبدیل شد به…
خلاصه کتاب:
عمران بوکسور کله خراب و خشنی که برای انتقام از بهزاد و زمینزدن او دست روی خواهرش بهار می گذارد. پسر متعصب و پر شر و شوری که به هیچ صراطی نیست، بهاری را وارد ماجرا می کند که نشان پسر عمویش است… اما با دستدرازی و بیحرمتی که عمران به بهار می کند مجبور به ازدواج با او می شود و این اجبار آتش انتقام عمران را بیشتر می کند…
خلاصه کتاب:
رسومات کهنه و متحجر یک قبیله مرا از دل تمدن بیرون کشید و حال من اسیر امپراطوری بزرگ تو! خانى و جان شده ای… سرزمین وجودم را با یک شبیخون به تاراج ببر و قلبم تنها غنیمت این جنگ! قسم میخورم تسلیم تسلیمم… درنگ نکن با عشق بتازان و بیا…
خلاصه کتاب:
دختری خسته و رنج کشیده زیر بار مشکلات مجبور شده مرد بار بیاید مسیرش یه شرکت بزرگی می خورد که در انجا مردی در انتظار اوست برای گرفتن انتقام سختی که دخترکمان کوچک ترین نقشی در آن ندارد و در این میان مشکل قلب دخترکیست که تاب تنهایی را دیگرد ندارد و دل می دهد به گرگی که قصد دریدن او را دارد….
خلاصه کتاب:
سروان دلربا دلیری برای گرفتن انتقام خون پدر و مادرش از ققنوس، وارد نیروی پلیس شده. حالا بعد از ده سال، پرونده ی ققنوس دوباره باز شده و دلربا خودش را به آب و آتش میزند تا به شخصه وارد عمل شود اما سرهنگ ورودش به این ماموریت را منوط به قبولی دلربا در آزمون و آموزش سرگرد معراج رستگار میکند…
خلاصه کتاب:
پگاه، دختری است مهربان، صاف و ساده، شاد و خودساخته، اما دست تقدیر گاهی او را از لحظه به لحظهی زندگی ناامید میکند. پگاه سعی میکند به جای درگیر کردن خودش با مشکلات، از هر چیزی که ناراحتش میکند فاصله بگیرد، غافل از اینکه همیشه نمیشود از مشکلات دور ماند، به خصوص وقتی پای شروع یک زندگی جدید در میان باشد…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " اتلانتیس رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.