خلاصه کتاب:
رازک دختری از خانواده معمولی برای طرح دانشگاهی وارد شرکت ساختمانی بنام و مطرحی از یه خانواده پولدار میشه که درنهایت بعداز مخالفت هر دو خانواده به ازدواج رازک و صاحب شرکت منتهی میشه درست زمانیکه رازک طرحی برای یه پروژه به شرکت ارائه میده که باعث سود دهی بالا و پیشرفت شرکت میشه با پاپوشی که مادرشوهر مستبدش براش رقم میزنه به زندان میافته و حکم طلاق غیابی بدستش میرسه…
خلاصه کتاب:
سروش نهایت میزبانی را درباره پرنسا به جا آورد که این حالش از دید بقیه دور نماند. نیلوفر در حالی که خسته شده بود، گفت: – نمی خواین بریم؟ من خوابم گرفته. سوگل که مجالی برای بودن با نیما یافته بود از حرف او ناراحت شده و گفت: -ای بابا این همه خوابیدی، بس نبود؟ – من میرم تو ماشین. شماها بمونید با هم خوش بگذرونید. – بله که خوش می گذرونیم، پس چی! تازه آبجی نیلوفر بناست بریم کافی شاپ. نیلوفر فوری گفت: – آخ آخ نه نه الان یه آب به صورتم می زنم، میام با هم بریم. پارکت های کاراملی با سنگهای صدفی_قهوه ای کافی شاپ، نوید نوشیدنی های داغ و خوشمزه ای را می داد. دخترها سفارشات خود را به سروش می دادند که نیما دستش را بالا آورد: -اصلا شام رو مهمون داداش سروش بودیم، دسر با منه. هرچی دوست دارین سفارش بدین…
خلاصه کتاب:
رز دختر دو رگه آمریکای ایرانی بعد از مرگ پدر و بیماری مادر تصمیم می گیرد برای زندگی به ایران نزد خانواده مادری سفر کند، در بدر ورود با پسر دایی مذهبی خود طاها روبه رو می شود که پسری کاملا مذهبی و پایند به عقاید مذهبی می باشد. مدتی بعد از سفر رز به ایران و مستقر شدن او در عمارت خانوادگی طاها به خاطر بی پروای ها و اذیت کردن رز تصمیم به ترک عمارت می گیرد که با مخالفت شدید مادر بزرگ مواجه و مجبور می شود برای مدتی رز را صیغه کند…
خلاصه کتاب:
دختری سرکش و مستقل که به خواست پدربزرگش وارد رابطه ای اجباری میشه یه همخونه ی اجباری… پسری زخم خورده و بدبین که نفس قصه دست روی حساسیت هاش میذاره و…
خلاصه کتاب:
در این داستان یک خواننده جوان یهودی ساکن آلمان، راوی عشق ممنوعه خود است و راوی دیگر داستان یوسف و آرشام هستند. دو برادر ایرانی با دنیایی تفاوت در ظاهر و باطن، اما در یک چیز مشترک… هر دو دلباختهی دخترعمویشان، پناه زیبا و معصوم هستند. عموی پناه او را برای پسر بزرگش آرشام خواستگاری میکند در حالی که یوسف برای رسیدن به پناه تا مرز جنون پیش رفته و حال باید شاهد این باشد که معشوقهاش با برادرش ازدواج کرده و در جوار اتاق او زندگی میکند. یوسف نمیتواند بیشتر از این شاهد عشق بازی و ابراز علاقهی آنها به هم باشد و به همین خاطر خودش را در دنیای بیرون از خانه غرق میکند، اما یک شب که حالش بد است و کنترلی روی خود ندارد…
خلاصه کتاب:
دختری که دلش می خواد خودش رو رها کنه از تمام کوته فکری ها و برای خودش زندگی کنه، زندگی ای بدون قضاوت. اما پسری میاد خواستگاریش دختر داستان عاشقش میشه، اما پسر داستان دلش رو زودتر به یکی دیگه باخته بود، ازدواجی سنتی شکل می گیره و… بر اساس اتفاق هایی که پیش میاد سرنوشت مسیر زندگی هر کدوم رو تغییر میده و دختر داستان با مردی اشنا میشه که… چند ضلعی عشقی این وسط… رمان جاده مهگرفته روایتگر زندگی چند دختر و پسری که در نقطه ای به هم تلاقی می کنن…. تلاقی اتفاق هایی که….
خلاصه کتاب:
داستان زندگی زنی که عاشق شوهرشه ولی وقتی بچهی دومش رو باردار میشه ، شوهرش میگه من این بچه رو نمیخوام و اگه میخوای زندگی کنی باید بچه رو سقط کنی و زن قبول نمیکنه و ماجراهایی که این وسط پیش میاد...
خلاصه کتاب:
رمان سرگذشت دو خانوادهست که هر کدام دارای جوانهای پرشر و شور هستند. طوبا و ترلان دو خواهری هستند که دارای دختران و پسرانی به نام سارا، «فرانک، ستاره، فرزاد و شهرزاد هستند. شهرزاد در شهری دیگر مشغول به تحصیل است. این جوانان با شورجوانی موجب خرسندی خانواده هستند. هرکدام از این جوانان خواسته یا ناخواسته درگیر زندگی میشوند و در این میان سارا به خواسته پدر به خواستگار خود معین جواب مثبت میدهد، زیرا پدرش به پدر معین مقروض است. سارا خود را قربانی خانواده میکند و سالها بدبختی را تحمّل میکند…
خلاصه کتاب:
دارای سه زوج و شش شخصیت اصلیه که هرکدوم زندگی متفاوت خودشون رو دارن و اما یک هدف مشترک دارن. به دست آوردن شریک زندگی ای که همراه و هم دلشون باشه. سانس اول: نیاز، کیان، ترانه: کیان که قبلا زندگی خیلی ساده ای داشته همیشه رویای موفقیت و پولدار شدن داره و وقتی به این رویا می رسه مدتی بعد از عرش به فرش میخوره و … سانس دوم: امیرمحمد، سیمین، گلنار، امیرحسین: امیرمحمد برادر دوقلوی نیازه که شش سال قبل به دلایلی مجبور شده از عشقش جدا بشه و با کسی ازدواج کنه که هیچ حس خاصی بینشون نیست و حالا یه بچه ی پنج ساله داره. سانس سوم:کیوان، مریم،نارین، ماهان:کیوان برادرکیانه که بیست و چهارسالشه و دل به مریمی باخته که ازخودش بزرگتره و یه پسر هشت ساله داره و پدرش به جرم قتل توی زندانه.
خلاصه کتاب:
رها در دبیرستان با سهیل آشنا شده و بعد از مدتی از طریق دوست سهیل متوجه میشود که او بهش… می کنه، برای همین تمام وقتش رو میگذاره روی درس و توی دانشگاه به دختری درسخون مشهور میشه، ترم آخر باز سر و کله سهیل پیدا میشه و هم کلاسی رها به اسم پدرام هم اتفاقی به اون نزدیک میشه.در حالی که رها هنوز عاشق سهیله و پدرام میره که به رها علاقهمند بشه رها پی به یک راز بزرگ زندگیش میبره که مسیر زندگیش رو عوض میکنه و زندگیش از اون حالت منظم قبلی در میاد و به آشوب کشیده میشه…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " اتلانتیس رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.