خلاصه کتاب:
داستان درباره دختری شیطون و خرابکار که دست همه رو از پشت بسته و پسری سر راهش قرار میگیره که بسیار مرموزه. ولی دختر لجباز ما به هشدار های اطرافیانش توجهی نمی کنه و دل میده به رازهایی که خبر نداره. ولی با کارهایی که میکنه باعث میشه اتفاقات زیادی بیوفته…
رمان زندگی بر پایه قمار
به محض اینکه به خونه رسیدیم آرمان دوید سمت عمارت تا سر یع بره تو اتاقش که مامان بو یی از قضیه نبره مگر نه مطمئنم اگه مامانم بفهمه منو که می کشه هیچ آرمان بی گناهم کبود می کنه! رفتم تو اتاقم، خواستم لباسام و مقنعم رو دربیارم که تازه یادم افتاد افتاده بودم تو استخر.خاک تو سرم من با لباسای خیس تموم این دوساعتو سر کردم!؟؟ وای بدبخت شدم اگه سرما بخورم اونم تو روز دوم دانشگاه چه خاکی تو سرم کنم! سریع یه دوش آب داغ گرفتم و لباسام رو پوشیدم. موهامم همینطوری خیس یه شونه زدم و بدو که رفتیم… بعد از شام لذیذمون که ژیگو بود و البته نفله شد رفتم تو اتاقم.
کلا من تو کل روز همش تو اتاقممو فقط برا غذا میرم پایین. اتاق من دومین اتاق بزرگ تو عمارته. چون بزرگ بزرگه مال مامان و بابامه، بعدیشم مال منس. رتبه ی سومم که مال آرمانس، رتبه ی چهارم و پنجمم که مال مهمونس.چه قدر سین دادم! اتاق من یه اتاق۱۱۰متریه. رنگ کاغذ دیواریای اتاقم بنفش پررنگه که نقشای گل بزرگی به رنگ یاسی روشه. اوووووووم، میز تحریر و کمد لباسام و میز آرایشمم که ام دی افه که به رنگ کرم و قهوه ایه. تختم خیلی خوشمله و رنگش قهوه ایه سوختس که دونفرس و یه حریر یاسی رنگ بالاش آویزونه .که یه پتوی سفید و سرمه ای روشه. آقا به طور
خلاصه کتاب:
باران در کودکی پدرو مادر خود را از دست داده و با مادربزرگش زندگی میکند.مادر بزرگش در یک خونه باغ کار و در همان جا زندگی میکند.حالا بعد از چند سال صاحب باغ و خانواده اش قصد برگشت به ایران را دارند…
خلاصه کتاب:
مردی که تو سال اول جوانی شاهد اتفاقی میشه که باعث میشه همه ی احساساتش کشته بشه و جز خشم و کینه و انتقام چیزی تو وجودش باقی نمونه.. حالا بعد از سال ها برگشته تا انتقام بگیره.. اما از کی؟
خلاصه کتاب:
سامر پسریه که یه مشکل بزرگ داره..!!! مشکلی که زندگیش رو مختل کرده!! اون مبتلا به خوابگردی هست..!!! نساء دختری با روحیه ی شاد، که عاشق پسر داییش سامر شده..!! ایا سامر میتونه خوابگردیش رو درمان کنه؟ ایا نساء به عشق قدیمیش میرسه؟
خلاصه کتاب:
باطنی که شاید با ظاهر فرق کنه… و جنسی که جور نباشه همه چیز از یک روزِ عادیِ کاری شروع شد. روزی که سرنوشت قلم برداشت و برگه ای سفید جلویِ خودش گذاشت و شروع به نوشتن کرد اما اون حافظه ی خوبی داره… و می دونه چطور از این حافظه استفاده کنه تا گره به گره بزنه و راهِ نجاتی نذاره …
خلاصه کتاب:
خواه ناخواه وارد یک مسیر شدم ، یک مسیر پر از گناه ، یک مسیر که کمترین گناه اش قتل است ،یک مسیری که بوی لجن از ده فرسخی اش حس می شود… درون یک لجن زار افتادم… هرچه بیشتر تلاش میکردم از آن لجنزار لعنتی خارج شوم، بیشتر درش غرق می شدم، اینقدر غرق شدم که حال خود هر روز عده ی کثیری آدم را به این لجن زار دعوت می کنم…
خلاصه کتاب:
گلبرگ کهکشان دختر منزوی و گوشه گیری که سال ها بابت انتقام تیمور آریایی به دور از اجتماع و بهطور مخفی بزرگ شده. با شروع مشکلات خانوادگی و بهقتل رسیدن پدرش مجبور میشود طبق وصیت پدرش با هویت جدیدی وارد عمارت آریاییها شود و بین خانوادهای قرار بگیرد که نابودی تنها بازمانده کهکشان هدف نهایی محسوب میشود. با ورود گلبرگ ماجراها و کشمکشهای خانوادگی رخ میدهد و رازهایی برملا میشود و عشقی پنهانی سر میگیرد که به ویرانی ختم میشود…
خلاصه کتاب:
داستان در مورد دختری به اسم رهاست که همیشه غرور توی زندگیش حرف اول رو میزنه و همیشه در برابر پسرا کوه غرور بوده و در این داستان با پسری از جنس خودش ، یعنی مغرور و متنفر از جنس مخالف خودش برخورد می کنه این برخورد بر اثر یه تصادف به وجود میاد و باعث میشه این دو تا سر راه هم قرار بگیرن و با هم همکار بشن و از همین جاست…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " اتلانتیس رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.