خلاصه کتاب:
شاهپور زند تهرانی الاصل اتابکی، جوان خوش قلب، که از موقعیت اجتماعی بسیار خوبی برخورداره… و چون مورد اعتمادترین فرد طایفه ی زند محسوب میشه، بنابر وصیت خاتون مجبور به قبول درخواستی میشه که از توانش خارج و غیر ممکنه. شاهپور زند خلاف عقیده و خواسته ی قلبی خودش، باید قیومیت مه جبین رو که هفده سال داشته به عهده بگیره تا زمانی که مه جبین با مرد معقول و خوبی ازدواج کنه…
خلاصه کتاب:
با ناپدید شدن کهربا و بازگشت غیرمنتظره ی نامزد سابق او کیاراد، همه چیز یکباره بهم می ریزد. کامران شمس جوان سخت کوش، باغیرت و در عین حال مغرور و حمایتگری که در طی این سال ها، بدون اینکه با این دختر نسبت خونی داشته باشد، از کهربا در کنار مادر و خواهر خودش، مثل عضوی از خانواده اش مراقبت و امانت داری می کند. اما بعد از سال ها از یک جایی به بعد وابستگی ها کار خودشان را می کنند. سرنوشت جور دیگری رقم می خورد و زمزمه ها رنگ و بوی دیگری می گیرند…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " اتلانتیس رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.