دانلود رمان من هم گریه کردم از یاسمن راد با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
پسر نوجوان نگاه کوتاهی به صندلی های پر انداخت و درب نرده ای کوچک را بست. به محض فشردن دکمه قرمز رنگ توسط پیرمرد بی حوصله، دستگاه با صدای ناهنجاری شروع به کار کرد. با اوج گرفتن دستگاه، آسمان سرش را بالا گرفت و با جیغ هیجان زده ای چشمانش را بست.صدای جیغش در میان جیغ های هیجان زده اطرافیان گم شد…
خلاصه رمان من هم گریه کردم
حال نگاهِ حق به جانب آسمان اشکان را نشانه گرفت تا تاثیرِ کلماتش را در صورتِ بی حالتش ببیند. اشکان دفاع نکرد و مستقیم و بی امان حمله کرد: -اینم براتون مهم نیست که دارن باهاش چیکار می کنن؟ مهلت نداد که حریف به خودش بیاید و ادامه داد: -من بهتون گفتم پارسا خان باهوشه!گفتم حواس جمعه!گفتم کار درسته! اما انگار خوب روشن تون نکردم که دستِ بالای دست بسیار است! یا من بد توضیح دادم یا شما نمی خوای متوجه بشی اونی که باهوش تره، اونی که اون بالا نشسته، از هوشش برای کجا و چه کارهایی استفاده کرده!
نمی خوای درک کنی یه هوش کثیف یعنی خطر! یعنی کسی که می تونه از یکی مثل پارسا خان هم به نفع خودش استفاده کنه! آرام تر اضافه کرد: -می دونیدبعضی سم ها چرا می کشن؟ چون ذات شون پشتِ ظاهرشون گمه! چون این ما هاییم که بی خبر میریم سمت شون و کارِ خودمون رو تموم می کنیم!این آدمی که من ازش حرف می زنم هم همینه. ما حتی نمی دونیم چه قدر به پارسا خان نزدیک شده! ممکنه نزدیک ترین فرد باشه! ممکنم هست که عقب نشسته باشه و واسطه هاش جلو باشن!
تنها چیزی که شکی بهش ندارم اینه که باید از پارسا خان شروع کنیم.یعنی راهی به جز این نیست. آسمان چشم هایش را بست و با شنیدنِ صدای خودش باز کرد: -چرا شک نداری؟ چرا انقدر محق میگی سر این کلاف پارساست؟ اشکان کلافه بود، اما نه برای گفتن! برای اینکه چطور کمتر بگوید و یا اصلاً توضیحی ندهد. عاقبت سر بسته حرف هایی زد: -من حرفه ای موتورسواری می کنم.یبار برای یکی از رفیق های سوزان مسابقه دادم و بعد از طریق سوزان با بهرام خان آشنا شدم.سوزان رو که یادتونه…
