دانلود رمان منی که سخت میگیرم از ارغوان_الف با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
حس عجیبی داشت. گیج بود. مثلِ شخصیت های کارتونیِ زمان بچگیش وقتی مشت می خوردن و دور سرشون چند تا ستاره و پرنده می چرخید… منگ بود… حسی بین خواستن و نخواستن، دلتنگی و وسوسه…
خلاصه رمان منی که سخت میگیرم
سفارش پشت سفارش بود که برای شاید صدمین بار می شنید. خشایار پوفی کشید و طاقت از کف داده جای الیکا قول داد: -قول می ده بابا!… اوکی، مام چشم ازش بر نمی داریم. تا پشیمون نشده بیاین بریم!… خیالتون راحت باشه… مادر برای آخرین بار نگاه گریونش رو به دور و بر گردوند و مطمئن ازاینکه چیزی جا نگذاشته گفت: -راستی اینم یادت باشه، نذار کیو سرعت بره….! بی توجه به بی طاقت شدن بقیه ادامه داد: -مواظبش باش یه وقت تو این اتوبانا زبونم لال سبقت مبقت نگیره تصادف کنه… بهش سفارش کن مرتب. کیومرث شاکی شد: -ای بابا!… مامان فکر کردی اینجا ایرانه؟…
سرعت بری با رادار کنترلت می کنن! پلیس اینجا با کسی شوخی نداره… خیالت راحت، جریمه ی سنگین اینجا نمی ذاره من سرعت برم. مادر رو به الیکا کرد که نیم ساعتی با سینی کاسه قرآن منتظر ایستاده بود تا از زیر قرآن ردشون کنه: -الی مادر دیگه سفارش نمی کنم. الانم بدو برو واسه داداشات اسفند دود کن. چشم من شوره می ترسم خودم چشمشون بزنم… الیکا میون گریه خنده ش گرفت: -اونم به چشم. اول شما رو از زیر قرآن رد کنم، بعد واسه دردونه هات اسپندم دود می کنم… -غذاهای خوب و مقوی درست کن. کیو بچه م زیاد می خوره، جثه ش درشته. اینجا اومده لاغر شده حواست باشه…
الیکا چشمی تو هوا گردوند به باباشِ چغلی کرد: -هوم… نگفتم من و واسه رسیدگی به پسراش می خواد اینجا بذاره!؟… مادر با ابروی بالا پریده مشتش رو به دهن نزدیک کرد: وا…مگه من زن باباتم ، هی پسرات پسرات می کنی؟… عوض تشکرته؟… فک کردی کم براشون دردسر داری؟ یه غذا پختن کمترین کاریه عوض محبتاشون می تونی بکنی… الیکا گوشه ی چشمش رو پاک کرد و در دل نالید: -همش فکر پسرا و کتایونه!… کاش یکمم به من اهمیت می داد…! صدای پدر در اومد: -شهلا خانوم بریم از پرواز جا می مونیم…! موقع رد شدن از زیر قران آروم به الی گفت: -مادرت دوس ت داره بابا!… دلگیر نشو ازش…