خلاصه کتاب:
آزاد یه پسر خشن وعصبی هست که بعداز تولد ازخانوادش جدا شده و به جای برده شده که از اون یه ادم بد اخلاق ساخته یه برادر دو قلو به اسم فرزان داره که عاشق دختر شیرازی بنام مهر ماه هست که به تهران اومده برای تحصیل… ازاد بعد از سال ها برمیگرده به برادرش نزدیک میشه واز فرزان میخواد براش کاری انجام بده…
خلاصه کتاب:
داستان درباره دو برادریست که به جبر روزگار، روزهایشان را جدا و به دور از هم سپری میکنند آروکو در ایران و دیاکو در دبی! آروکو که عشق و علاقه او را به سمت هنر و عکاسی و تئاتر کشانده است، با دختری به نام الآی آشنا میشود دختری که مهارتش در تئاتر و بازیگری زبانزد است. در سوی دیگر داستان دیاکو وجود دارد. دیاکویی که نزدیکانش قصد زمین زدن او را دارند، اما با برگشت او به ایران ورق برمیگردد و همه چیز را تغییر میدهد…!
خلاصه کتاب:
شهرزاد دختری ساده و خجالتی، که از بین این همه مرد نشسته توی قلب رئیس سیوپنج سالهش! مردی که جز لوندی هیچ چیز دیگهی زنها براش مهم نیست و این وسط شهرزاد مظلوم غصه ما عجیب روی هورومون های این مرد تاثیر می ذاره وهمین باعث میشه...
خلاصه کتاب:
زیبا با دزدیده شدنش توسط ارسلان پسر خشن و خلافکاری،که هیچ چیزی توی جهان نیست که نتونه به دستش بیاره، زندگیش از اینرو به اون رو میشه. ارسلان از کودکی با یه بیماری بزرگ شده که کلی هم ازش لذت می برم و ببینین که زیبا قصه ما با ورودش به زندگی ارسلان مجبوره که با این شرایط بسازه و جزوی ازش بشه…
خلاصه کتاب:
نیلگون سالها تلاش کرده تا عشق سالهای نوجوانی و جوانی اش را فراموش کند اما یک حادثه آن دو را بعد از هفت سال دوباره بر سر راه هم قرار می دهد و اینبار نیلگون تلاش می کند به خاطر اثبات عاشقی و از طرفی شرایط سخت به وجود آمده در راه پر پیچ و خم حق خواهی با وی هم دست شود راهی که بی شک خالی از خطر و هیجان نیست!
خلاصه کتاب:
_دوغ رو بده من. دست دراز کردم و پارچ را به سمتش گرفتم، توی لیوانش ریخت و یک سره سر کشید. _بالاخره چیکار میکنی؟ _هیچی. _یعنی چی هیچی؟ _یعنی همین هیچی، کی میری دانشگاه؟ _یساعت دیگه. بلند شدم به اتاقش رفتم، کتابهایش پخش زمین بود، همه را روی میزش مرتب چیدم، تختش را مرتب کردم، لباسهایش را آویزان کردم، چشمم به پاکت سیگارش افتاد که مثلا قایم کرده بود. نفس عمیقی کشیدم، شاید هرکسی بود برمیداشت و نصیحتش هم می کرد اما من را چه به نصیحت…
خلاصه کتاب:
سوفیا زن جوان و مستقلیه که با پسرش زندگی میکنه. هشت سال پیش زمانی که قرار بوده سوفیا و همسرش از ایران برن، چند ساعت مونده به پرواز خیلی ناگهانی همسر سوفیا ناپدید میشه بدون اینکه بدونه زنش بارداره. حالا بعد از گذشت هشت سال، پیمان، همسر سابق سوفیا برمیگرده و خیلی اتفاقی دوباره سر راه سوفیا قرار میگیره. یه مردی که دیگه شوهر سوفیا نیست، اما پدر پسرشه، پسری که هیچ وقت پدرش رو ندیده اما حالا قراره ورق برگرده…
خلاصه کتاب:
محمدعلی راسخ نوهی حاج وهاب ارجمند!! مردی آرام و مرموز… وارثی که از هر طرف یه مدعی داشت. وقتی پدربزرگم دختری رو به عمارتش آورد بخاطر شبیه بودنش به کسی که در گذشته می شناختم ازش دور شدم! تا برام دردسر نشه! تا روزی که فهمیدم شبیه به اون کسی بود که سالها در تنهایی و سکوتم دنبالش بودم! بهش نزدیک شدم… عاشقش شدم… و حاج وهاب اجازه نداد و هویتش رو پنهان کرد…!! وقتی فهمیدم اون واقعا کیه و چرا اومده عمارت که دیگه دیر شده بود! حاج وهاب بود بخاطر رازهایی که توی سینه اش پنهان کرده بود آیندهی منو مثل گذشتهام تباه کرد ولی من دیگه اون آدم آروم و ساکت نبودم… شدم وارثش!! وارثی که زور هیچکس بهش نرسه!!
خلاصه کتاب:
رویا در روزهای سختی که جنجال در خانوادهاش افتاده و چند تکه شدهاند، وارد یک رابطه میشود. رابطهای که به سادگی شروع میشود اما میان تحیر او معلق میماند تا چندین سال بعد… درست زمانی که آماده است تا آدمی تازه را به زندگیاش راه بدهد، گذشته با تمام قوا سمتش برمیگردد…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " اتلانتیس رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.